قراردهنده قاعده. (آنندراج). آنکه نظم می دهد و مرتب می کند اساس و بنیان کاری را. (ناظم الاطباء) : علی را وکیل خدا خوانده اند نسق بند ارض و سما خوانده اند. ملاطغرا (از آنندراج). ، عامل ملک. (غیاث اللغات). که بنیچه بندی کند
قراردهنده قاعده. (آنندراج). آنکه نظم می دهد و مرتب می کند اساس و بنیان کاری را. (ناظم الاطباء) : علی را وکیل خدا خوانده اند نسق بند ارض و سما خوانده اند. ملاطغرا (از آنندراج). ، عامل ملک. (غیاث اللغات). که بنیچه بندی کند
حالت و چگونگی بستن دست، آن است که یک یک دست حیوانات را رسن بسته به میخ می بندند. (آنندراج) : گهت چون فرشته بلندی دهد گهت با ددان دستبندی دهد. نظامی. ، طریقۀ نشستن سگ و حیوانات مشابه آن، گرفتاری، فروتنی و تواضع. (ناظم الاطباء)
حالت و چگونگی بستن دست، آن است که یک یک دست حیوانات را رسن بسته به میخ می بندند. (آنندراج) : گهت چون فرشته بلندی دهد گهت با ددان دستبندی دهد. نظامی. ، طریقۀ نشستن سگ و حیوانات مشابه آن، گرفتاری، فروتنی و تواضع. (ناظم الاطباء)
صنعت نقاشی و زردوزی و گلدوزی. (ناظم الاطباء). نگارگری. نقاشی. (یادداشت مؤلف). عمل نقشبند. رجوع به نقشبند شود: چین بن یافث... نقشبندی و جامه ها بافتن مردم را بیاموخت. (مجمل التواریخ). شعری به خوش خیالی چون چاشنی وصل کلکی به نقشبندی چون صورت خیال. مجد همگر. ببین در آینۀ جام نقشبندی غیب که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی. حافظ. - نقشبندی کردن، نقاشی کردن. زینت دادن. به نقش و نگار آراستن. مجسم و مصور کردن: معانی را بدو ده سربلندی سعادت را بدو کن نقشبندی. نظامی. پادشاهی نه به دستور کند یا گنجور نقشبندی نه به شنگرف کند یا زنگار. سعدی
صنعت نقاشی و زردوزی و گلدوزی. (ناظم الاطباء). نگارگری. نقاشی. (یادداشت مؤلف). عمل نقشبند. رجوع به نقشبند شود: چین بن یافث... نقشبندی و جامه ها بافتن مردم را بیاموخت. (مجمل التواریخ). شعری به خوش خیالی چون چاشنی وصل کلکی به نقشبندی چون صورت خیال. مجد همگر. ببین در آینۀ جام نقشبندی غیب که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی. حافظ. - نقشبندی کردن، نقاشی کردن. زینت دادن. به نقش و نگار آراستن. مجسم و مصور کردن: معانی را بدو ده سربلندی سعادت را بدو کن نقشبندی. نظامی. پادشاهی نه به دستور کند یا گنجور نقشبندی نه به شنگرف کند یا زنگار. سعدی
نقاشی، گلدوزی: و در کارخانه قریحت نقش بندی دیبای سخن زیبا کردند، زر دوزی، تمهید امور توطئه: با صابت فکر و صدق فراست و نقش بندی و حیلت گری موصوف بود، منسوب بفرقه نقشبند
نقاشی، گلدوزی: و در کارخانه قریحت نقش بندی دیبای سخن زیبا کردند، زر دوزی، تمهید امور توطئه: با صابت فکر و صدق فراست و نقش بندی و حیلت گری موصوف بود، منسوب بفرقه نقشبند